ولادت
فقید سعید آیة الله العظمی شیرازی، در شب یکشنبه 13 شعبان 1309 هـ . ق برابر با 3 اسفند 1271 هـ . ش در بیت علم و فضیلت و کانون گرم خانوادهای اصیل و شخصیّتیافته، از پدری همچون مرحوم آیة الله سید محمد طاهر، فرزند مرحوم آیة الله حاج سید محمد علی، و مادری علویّه از خاندان قاضی حسینی دزفولی[1] دیده به جهان گشود و در دامان پاک مادری آنچنان و زیر نظر والد گرامیش، درسهای نخستین زندگی را که شالوده شخصیت علمی و معنوی و انقلابیش بود فرا گرفت، و زیربنای شخصیّت بزرگ و مدارج تقوی و ایمانش در همان روزگار اولیه در مهد پرورش آن پدر بزرگوار و مادر گرامی شکل گرفت و بدین ترتیب، دو اصل مسلم شخصیت انسانیش ـ یعنی وراثت و تربیت ـ به خوبی متجلّی و شالوده مسئولیت عظیم فردایش پیریزی شد و بر اساس درایت و بینش لازم تربیتی و تعلیمات اصیل و فرهنگ اسلامی استوار گشت و رشد یافت و مرحله به مرحله و گام به گام با استعداد شگفتانگیزش، به شکوفائی هر چه بیشتر نائل آمد.
به سوی پهندشت علم و معانی
خطّ و ادبیات فارسی و سیری در متون کتب مختلف عرفان، آغازگر راه او به سوی پهنداشت علم و معانی بود، و پس از گذراندن این مرحله و آگاهی لازم بر فرهنگ قومی، به عشق آموختن علوم دینی و علوم جدید و متون فرهنگ اصیل قرآنی، به فراگرفتن مقدّمات آن و یادگیری لغت و ادبیات عرب و صرف و نحو پرداخت و در مدتی کمتر از دو سال در این جهت نیز نبوغ خویش را و آشنائی اولیه را با فرهنگ قرآن کامل نمود و بلافاصله با فقه و اصول و دیگر علوم اسلامی خو گرفت و مطالعه و بررسی بر روی کتابهای فقهی را شروع نمود و در مدت کوتاهی به عناوین فقهی و مسائل فرعیه گوناگون کاملاً آشنا گردید بطوریکه در برابر هر فرع فقهی و مسألهای که مطرح میشد، بلافاصله مبنای فقهی و نظر و رأی اکثر فقهاء و مراجع تقلید زمان را با دلیل بیان میداشت.
فرا گرفتن قواعد منطقی و اصطلاحات فلسفی
با فرا گرفتن قواعد منطقی و کتب مقدماتی فلسفه، توانست خویشتن را برای درک اصطلاحات سنگین و مشکل فلسفة پیچیدة اسلامی و اصول فقه آماده سازد و در همان حال نیز مجدّانه و سریع به تحصیل خود ادامه داد تا به مراحل عالیة سطح رسید و سطح عالی و نیز مقداری از درس خارج را در خدمت استاد ارجمندش، آیة الله شیخ علی ابوالوردی تکمیل نمود و در این مدت از بهترین و کوشاترین شاگردان استاد بشمار میرفت و آثار ترقّی و پیشرفت علمی او بر همه نمایان بود.
فراگیری از محضر اساتید
آیة الله العظمی شیرازی بر اساس فزونطلبی در علمیّات، به بهرهبرداری از محضر یک استاد اکتفا نمینمود، بلکه سعی میکرد از هر خرمنی، خوشهای بچیند؛ از این رو در کنار استفاده از محضر درس آیت الله حاج شیخ علی ابوالوردی، در جلسات درس دیگر اساتید بزرگ شیراز، همچون مرحوم آیت الله آمیرزا محمد صادق مجتهد و مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد رضا ثامنی رضوان الله تعالی علیهما حضور بهم میرسانید و در حدود سه الی چهار سال به استفاده از محضر این اساتید بزرگ میپرداخت؛ چنانکه در طول این سالها همواره توجهِ علمای بزرگ و مدرّسان و روحانیان حوزة علمیة شیراز را به خود جلب نموده بود. زیرا نظم و ترتیب، هوش و ذکاوت، نکتهسنجی و جدیّت در فراگیری دقایق علمی از یکسو و بزرگاندیشی و پروازهای هوشمندانة ذهنیات، محبت و صفا، خُلق و خوی حَسَنْ، و دیگر خصوصیات اخلاقی و انسانی آن پروردة خانوادة علم و تقوی، همه و همه از سوی دیگر،نشانههای برجستهای از آیندة درخشان و شخصیت ممتاز و نبوغ ایشان بود؛ مهمتر آنکه از همان نوجوانی، با تقوی و پرهیزگاری و زهد و ورع و تواضع و فروتنی خو گرفته و کششها و کوششهای معنوی در تمامی وجود او موّاج و شوقانگیز بود.
آیندة درخشان و نبوغ
معظمٌله از همان سنین اول عمر، قلبش برای پیشرفت طلاب علوم دینیه و عموم جامعة روحانیت که آنان را مظهر اسلام و فعالیتهای آن میدانست، میتپید؛ از اینرو چه در گفتار و چه در عمل، اندیشه و هدفش، یاری بخشیدن به آنان و بکارگیری تمامی امکان و توان خود برای شکوفائی هر چه بیشتر حوزههای علمیه و رفاه و آسایش طلاب علوم دینی بود و همین روحیة عالی موجب شده بود تا موفقیّتهای چشمگیری بدست آورد و دوستان فراوانی جذب نماید و همیشه بحث و سخن او برای آنان مفید و پرجذبه و دلنشین باشد.
نجفاشرف عظیمترین دانشگاه اسلامی
با حضور شیخ طوسی و جهش علمی که در این مرکز صورت گرفت، نجف به عنوان یگانه پایگاه علم و دانش اسلامی درآمد و به همّت والا و توانای آن شخصیت بزرگوار رضوان الله تعالی علیه، علوم مختلفة اسلامی در این دیار درخشیدن گرفت و این شهر مقدس از موقعیت خاصی برخوردار شد.
طلاب علوم دینی از گوشه و کنار کشورهای اسلامی برای فراگرفتن علوم و درک فیض بدانسو میشتافتند. اساتید ورزیدهای از اقصی نقاط مختلف جهان به عزم دستیابی بیشتر به معارف خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آنجا رحل اقامت افکنده و سالها دور از شهر و دیار و خویشاوندان و نزدیکان، تنها به نان و دوغ و ماست و احیاناً نان خالی که خوراک بیشتر آنان بود، قناعت نموده و در جوار آستانة مولای متقیان علی علیهالسلام اشتغال به فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان و دیگر دانشهای اسلامی را بر همة موقعیتهای مادی و بهرهبرداری از زخارف و مزایای زندگی دنیائی ترجیح میدادند.
در جلسات درس آیات عظام عراقی، اصفهانی، نائینی
آیه الله العظمی شیرازی قدّس سره که یکی از رهروان این راه مقدّس بود، با همین هدف در جمادی الاولی 1333 هـ . ق برابر با خرداد 1294 هـ . ش، شیراز را به سوی نجفاشرف ترک گفت، و چون در گذشته مراحل مقدمات اولیه و سطح و مراحلی از خارج را طی نموده بود، به محض ورود به نجفاشرف، در جلسات درس مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی اعلی الله مقامه که آن روزها استاد کُرسی فقاهت و فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام بود، حاضر شد، و با اینکه از دروس و افاضات اساتید دیگری همجون مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ ضیاءالدین عراقی و مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ محمد حسین نائینی اعلی الله مقامهما بهره میگرفت، ولی در خصوص فقه، نسبت به مرحوم سید اصفهانی (ره) علاقهای وافر، و به فقاهت او کمال عقیده را داشت؛ به همین جهت قسمت زیادی از اوقات خود را در خدمت این استاد عالیقدر میگذراند و علاوه بر اینکه در جلسات روزانة او شرکت مینمود، در فرصتهای دیگر نیز هنگام فراغت استاد، ب او ئبود تا نکات و ریزهکاریهای دقیق فقهی را در آن ساعتها فرا گیرد. ولی به همان میزان که در فقه، شیفتة مرحوم سید اصفهانی (ره) بود، در اصول علاقمند به استاد دیگرش، مرحوم آیت الله العظمی شیخ ضیاءالدین عراقی اعلی الله مقامه بود که او نیز از بزرگ شخصیتهای علمی شیعه و وزنههای عظیم حوزههای علمیه و مفاخر فرهنگ اصیل ما بود.
دوران تحصیل در نجفاشرف
آیت الله العظمی شیرازی همانند دیگر افردای که دوران طلبگی و تحصیلی خود را در حوزههای علمیه، در یکی از مدارس میگذرانند، از بدو ورود به نجفاشرف، در مدرسة علمیة آخوند خراسانی رحمهاللهعلیه حجرهای اختیار و در آن سکونت نمود.
بدیهی است که زندگی دوران طلبگی بویژه در آن روزها نه تنها ساده بلکه بسیار با عسرت و مشقت میگذشته و تنها اهتمام یک طلبة واقعی و محصل، مسألة جدیت در درس و بحث و فراگیری علوم و پیشرفت در جنبههای معنوی و علمی بوده و به هیچ نحو در فکر چگونگی زندگی و تأمین وسائل رفاه و آسایش نبوده است.
مرحوم آیت الله العظمی شیرازی قدّس سرّه در این جهت، زبانزد خاص و عام بوده و همواره در سرلوحة افراد بیاعتنا جز به تحصیل و جدیّت در فراگیری علوم و بلندهمّتی در به دست آوردن مدارج عالیة کمال و مراتب والای علمیّت قرار داشته است. ایشان در ضمن خاطرات خود که گهگاه بیان مینمود، میفرمود:
« . . . عشق و علاقة من به تحصیل و درس و رسیدن هرچه بیشتر و سریعتر به مراتب عالیه، در این حدّ بود که دورانی که در مدرسة بزرگ آخوند (ره) بودم، از میان 63 نفر طلبه، فقط دو نفرشان درس کفایه میخواندند و بقیّه، مراحلی را از درس خارج گذرانده بودیم و غالباً یا مجتهد بودند یا قریبالاجتهاد. برای من بسیار سنگین آمده بود که چرا در مدرسهای باشم که سطح طلابش در حدی باشد که طلبة کفایهخوان در آن باشد؟! با آنکه همردیفان حجرهام،مرحوم آیت الله حاج سید محمود شاهرودی و آیت الله حاج سید علی مدد قائینی و نظایرشان بودند. سعی نمودم تا بالاخره در مدرسة قزوینی حجرهای گرفتم و بدانجا منتقل شدم؛ چرا که اکثر ساکنانش از مجتهان مسلّم یا در حدّ اجتهاد بودند . . .».
اهتمام شگفتانگیز به تحصیل
« . . . من 13 سال مدام به درس مرحوم آقا ضیاء عراقی رفتم. در تمام این مدّت حتی یک جلسةدرس از من فوت نشد؛ نه به عنوان سفر و نه بدلیل دیگری. زیرا سعی بر آن داشتم که مطالب استاد را زنجیروار تلقی نموده و استفاده نمایم.
یک روز بر سر مطلبی بحث و مناقشه و مجادله بطول انجامید، و مرحوم استاد که زود عصبانی میشد، از مُهردانی که بغل منبر درس بود، مُهری را برداشته و به شدّت به سوی من پرتاب کرد که شدیداً به پیشانیم اصابت نمود.
کار به اینجا که رسید، تصمیم گرفتم که دیگر در درس ایشان شرکت ننمایم و طلاب درس نیز شدیداً متأثر شدند . . .
آن روز را با فکر و تأمل به غروب رساندم . . . چه کنم؟ آیا کظم نَفْس نموده و به درس بروم، یا برای حفظ وقار و سنگینی و ابراز انزجار از برخورد نامطلوب استاد، از درس صرف نظر کنم؟
نزدیک غروب شد . . . دفعتاً و ناخودآگاه این احساس و فکر برایم بوجود آمد که: مگر میشود درس از من فوت شود؟
محروم ماندن از یک جلسة درس برایم بسیار بسیار سنگین و مشکل بود؛ لذا تصمیم گرفتم بدون اینکه مشخّص شود در درس شرکت نمودهام، حاضر شود. از اینرو از تاریکی شب استفاده نمودم و عبایم را بر سر کشیده، وارد دهلیز مسجد شیخ طوسی (ره) شده و در آنجا نشستم و بعد از خاتمة درس بلافاصله مسجد را ترک کردم. و با این ترتیب، هم نَفْس خود را راضی نمودم که وقار خود را از دست ندادهام و هم نگذاشتم یک جلسة درس از من فوت شود.
آن شب، استاد و شرکتکنندگان پنداشتند که در درس شرکت ننمودهام؛ لذا فردا اوّل آفتاب به منزلمان آمدند که آن رنجش خاطر را جبران نمایند . . .»
فراگرفتن و به دیگران آموختن
آن مرد الهی و مجسّمة سعی و کوشش، در فاصلة بسیار کوتاهی، یکی از چهرههای بارز و مشخص حوزة علمیة نجفاشرف، آن اقیانوس بزرگ علم و فضیلت گردید و زبانزد خاص و عام گشت. ولی از آنجا که که مرسوم برنامههای حوزههای علمیه است که آقایان محصلان ممتاز، هر رتبه از مراتب علمی را که فرا میگیرند و در جهت فراگیری رتبة بعدی بر میآیند، بلافاصله دست به آموزش و تعلیم رتبة گذشته میزنند ـ به ویژه آنکه فرد از یک سلسه استعدادهای فوقالعاده و نبوغ علمی برخوردار باشد ـ آیت الله العظمی شیرازی هم در حالیکه دقایق و لحظات عمر شریف خود را صرف فراگیری دانشهای اسلامی مینمود، در مقام یک استاد، آموختههای خود را در جمع شاگردان زیادی از طلاب و محصلان حوزة علمیة نجفاشرف که گرد او بودند، آموزش میداد و آنچه را از محضر اساتید بزرگ آموخته بود، به دیگران میآموخت و در مدت کوتاهی، استادی زبردست و کمنظیر در فقه و اصول، مخصوصاً کُتب دقیق و عمیق و مفصل و پرمحتوای رسائل و مکاسب و کفایهالاصول و درس خارج گشت و جمع زیادی از فضلای لبنانی و عراقی و هندی حوزة علمیة نجفاشرف، اضفه بر فضلای ایرانی آن حوزه از شاگردان مبرّز آن دورة درس خارج ایشان میباشند
آیت الله العظمی شیرازی سرانجام پس از مدت کوتاهی بعنوان یکی از چهرههای علمی جا افتادة حوزة علمیّة نجفاشرف شناخته شد؛ ولی در عین حال در جلسات درس اساتید بزرگ خود شرکت مینمود. وقتی از ایشان سؤال میشد: «با اینکه خودتان درس خارج میدهید، چرا در درس خارج شرکت مینمائید؟»، در جواب میفرمود: «به دو جهت: یکی احترام به اساتید، زیرا هرچه را دارا هستیم، از اینان آموختهایم؛ دیگر اینکه ممکن است در هر دورهای استاد، مطلب ونکتة جدیدی به نظرش رسیده باشد که میخواهم آن را دریافت نمایم».
اجتهاد مطلق
استاد بزگوارش، محقق عراقی قدس سره اظهار میداشت: «من ایشان (یعنی آیت الله العظمی شیرازی) را برای آیندة نزدیک نجفاشرف ذخیره نمودهام و ایشان اُمید علمی آیندة من است . . .». و هنگام سفر ایشان به ایران به تاریخ اول جمادیالثانی 1345 هـ . ق، برابر با آذرماه 1306 هـ . ش، دستخطی که در آن تصریح به اجتهاد مطلق و عدالت کامل ایشان در حدّی قرار گرفته است که میتواند احکام الله و قوانین اسلامی را از منابع علمی آن یعنی کتاب و سنّت و فرمایشات معصومان علیهمالسلام با نظر خود استنباط نماید، و دیگران میتوانند از نظریات علمی و فتوای وی تبعیّت و پیروی نمایند.
مرجعیّت شیعه قبل و بعد از انقلاب
مرجعیّت شیعه در بُرهه اخیر از زمان این چنین تصویر شده بود که تنها وظیفهاش سرپرستی طلّاب حوزة علمیه و بیان چند مسأله و حکم الله مستقیماً یا طیّ رسالة عملیه برای مردم میباشد، و این ناشی از تبلیغات سوء سیاستهای استعماری بود که در اذهان مردم مسلمان تلقین شده بود و بر اساس این تبلیغات سوء رفته رفته مرجعیّت شیعه که محتوای حقیقی و مفهوم واقعیش که همانا رهبری صحیح جامعه در ادامة خطّ انبیای الهی و ائمة اطهار علیهمالسّلام است، در اذهان جوامع اسلامی به عنوان یک جریان مذهبی که صِرفاً برنامهاش منحصر به بیان مسائل عِبادی از نماز و روزه و نظائر آن میباشد و هیچگونه دخالت و حقّ اظهار نظری در دیگر امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و... ندارد، نقش بست.
شنبه 91 مرداد 7 , ساعت 4:58 صبح
نوشته شده توسط محمد مبین احسانی نیا |